پيام
+
در کودکي *پاکن هايي*ز پاکي داشتيم
يک *تراش سرخ* لاکي داشتيم
*کيفمان* چفتي به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هايش درد داشت
گرمي دستانمان از *آه* بود
برگ *دفترهايمان* از کاه بود
تا درون *نيمکت* جا ميشديم
ما پر از *تصميم کبري* ميشديم
با وجود سوز و سرماي شديد
*ريز علي* پيراهنش را ميدريد
..........
کاش ميشد باز کوچک ميشديم
*لا اقل يک روز کودک ميشديم*

* هاتف *
91/7/6

نور خدا
اين متن را يکي از دوستان پارسي بلاگي رو گوشيم فرستاد:)
محمد_عابديني
*برگزيده شد*
نور خدا
ممنون استاد بزرگوار...
محمد_عابديني
خواهش مي کنم برادر عزيز
نور خدا
:)
*مهربان *
خيلي شعرزيبايي است ميتونيم ازش استفاده کنيم
نور خدا
ممنون...بله اختيار داريد....از بنده که نيست:)