سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عالَمی دگر...

فرصتی دیگر

مست و افتاده در این میخانه یادت می­کنم

جملگی با من رقیب و من سقایت می­کنم

چون گرفت از من تو را، این روزگار پر فریب

از می و میخانه و ساقی شکایت می­کنم

تا مبادا شیشه دل بشکند از نازنین

با دلی پر خون، ادب را من رعایت می­کنم

کافرم بر غیر تو، ای غیر تو، قربان تو

سوی تو من روز و شب، دارم عبادت می­کنم

درد هجران گر برد از من ادب را لحظه­ای

عفو و رحمت کن اگر گاهی جسارت می­کنم

نام من گر لحظه­ای برآن لبت جاری شود

بود و هست و این وجودم را فدایت می­کنم

شد «صبوری» توبه کار و در پی یک فرصت است

فرصتش گر می­دهی جان را نثارت می­کنم

...........

پ ن : یاد ایامی که در گلشن بهاری داشتیم


[ پنج شنبه 92/2/5 ] [ 9:37 صبح ] [ حبیب ]
درباره وبلاگ
امکانات وب
بازدید امروز: 121
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 156401

طراحی سایت