عالَمی دگر... | ||
مستی شب بوی تو
گشته غزلهای من قافیه اش روی تو دامِ دل خسته ام سلسله موی تو گرچه به چاه بلا، یوسف دل مبتلا گشته امید دلش، همت گیسوی تو آدم و عالم همه، با دل پر همهمه گیج و پریشان شده در خم ابروی تو شور دل بلبلان، زمزمه قمریان رقص گل و سنبلان، زاده آن بوی تو خسرو شیرین دلان، شاه دل عاشقان رهگذر آشنا، در گذر کوی تو مسجد من منزلت، سجده من بر دلت ذکر من، آن نام تو، قبله من سوی تو عاقل شبگرد و هم، محتسب پر غضب عاشق سرگشته، مستی شب بوی تو چشم صبوری چرا، چاه و چمن چیند و غافل از آن چهره و چینش آن خوی تو [ سه شنبه 92/4/11 ] [ 4:53 عصر ] [ حبیب ]
|
||
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |