عالَمی دگر... | ||
خوش آمدی باز آمدی و جان به شقایق دادی عشقی به غزلهای حقایق دادی یک ساحل خشکیده و یک لنگر بود تو آمدی و آب به قایق دادی با آمدنت شادی و غم آوردی بر خلق جهان، هر آنچه لایق دادی تو عمر منی و با همین آمدنت یک شور بر این خسته دقایق دادی این شمع به وجد آمده پروانه به رقص جان را تو بر این جمله خلایق دادی این شعرِ شقایق صفتم جان می داد باز آمدی و جان به شقایق دادی مخاطب خاص ندارد
[ یکشنبه 93/4/1 ] [ 11:17 عصر ] [ حبیب ]
|
||
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |