عالَمی دگر... | ||
جاده ی پر از حس من بودم و نگارم در جاده پر از حس دستش به دست من بود با بوی ناب نرگس یک جاده پر از پیچ یک آسمان آبی در یک کویر ساکت دور از صدای خِس خِس آن شور و عشق و مستی ما را به هم گره زد هر دو رها نمودیم نام و نشان و آدرس گفتم که ای نگارا حیف ازگل وجودت اینگونه با تو کرده دست پلید ناکس او گرچه فسقلی بود، اما در آن بلایا چون چاه و یوسف آید یا ماهی است و یونس اندر برش تو گویی در این جهان نبودم از آن دهان گرفتم صد آیه پر ازحس وقتی کنار چشمه باهم قدم نهادیم هر قطره بهر ما شد چون شاخه های نرگس در خلوت دل ما این آسمان و باران در گوش هر دوی ما گاهی نموده خِس خِس در لحظه جدایی جان از تن صبوری می رفت و هر دو مانده در ابتدای آدرس پ . ن: عکس همینطوری:)
[ دوشنبه 94/1/17 ] [ 6:5 عصر ] [ حبیب ]
|
||
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |