عالَمی دگر... | ||
دلم اندر پی مشهد روان است نگویم دل که او جان جهان است جهان بی او برایم تنگ و تاریک بهارم بی وجودش چون خزان است خزانم را به یک لبخند شیرین کند بزمی که چون بزم شهان است شه جانم شده عکس رخ او که می داند که جان با او چسان است؟ چنان با یک پیامش جان بگیرم تو گویی جان او در من روان است روان کن یاد من با خود به مشهد که مشهد خارج از حد مکان است دعا گویم که برگردی به زودی به هر حاجت که پنهان در روان است صبوری صبر کن بر یار شیرین که یارت بهترین یار جهان است [ یکشنبه 94/12/16 ] [ 9:57 صبح ] [ حبیب ]
|
||
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |