سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عالَمی دگر...

  ناموس غصب شده (8)

3- سند روایت

در سند این دو روایت ما دو شخصیت راوی را میبینیم که، توسط اهل تسنن مورد طعن قرار گرفته و به واسطه این دو نفر سند این روایات را مخدوش میدانند و میگویند:

« فإنها من طریق هشام بن سالم المجسم الذی زعم أن الله جسم له طول وعرض وعمق. ومن طریق زرارة الذی قال عنه جعفر الصادق لعن الله زرارة.. إن الله نکس قلب زرارة....»

برای اینکه میزان تعصب و لجاجت این قوم آشکار گردد، مجبوریم قدری پیرامون شخصیت این دو راوی سخن بگوییم و ریشه سخن این معاندین را بررسی کنیم.

هشام از راویان ثقه و مورد احترام شیعه می­باشد که روایات فراوانی از وی رسیده و مورد احترام ائمه نیز بوده است.اما از بین تمام این روایات باز آنها به سراغ یک روایت رفته و آن را وسیله­ای برای مقاصد خویش قرار داده­اند. ظاهراً مستمسک آنها روایتی می­باشد که در زیر به آن اشاره میکنیم:

«ِ هِشَامٍ الْخَیَّاطِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَسْأَلُکَ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ قَالَ سَلْ یَا جَبَلِیُّ عَمَّا ذَا تَسْأَلُنِی فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ زَعَمَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ صُورَةً وَ أَنَّ آدَمَ خُلِقَ عَلَى مِثَالِ الرَّبِّ فَیَصِفُ هَذَا وَ یَصِفُ هَذَا وَ أَوْمَأْتُ إِلَى جَانِبِی وَ شَعْرِ رَأْسِی وَ زَعَمَ یُونُسُ مَوْلَى آلِ یَقْطِینٍ وَ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ أَنَّ اللَّهَ شَیْ‏ءٌ لَا کَالْأَشْیَاءِ وَ أَنَّ الْأَشْیَاءَ بَائِنَةٌ مِنْهُ وَ أَنَّهُ بَائِنٌ مِنَ الْأَشْیَاءِ وَ زَعَمَا أَنَّ إِثْبَاتَ الشَّیْ‏ءِ أَنْ یُقَالَ جِسْمٌ فَهُوَ جِسْمٌ لَا کَالْأَجْسَامِ شَیْ‏ءٌ لَا کَالْأَشْیَاءِ ثَابِتٌ مَوْجُودٌ غَیْرُ مَفْقُودٍ وَ لَا مَعْدُومٍ خَارِجٌ عَنِ الْحَدَّیْنِ حَدِّ الْإِبْطَالِ وَ حَدِّ التَّشْبِیهِ فَبِأَیِّ الْقَوْلَیْنِ أَقُولُ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَرَادَ هَذَا الْإِثْبَاتَ وَ هَذَا شَبَّهَ رَبَّهُ تَعَالَى بِمَخْلُوقٍ تَعَالَى اللَّهُ الَّذِی لَیْسَ لَهُ شِبْهٌ وَ لَا مِثْلٌ وَ لَا عِدْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ وَ لَا هُوَ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِینَ لَا تَقُلْ بِمِثْلِ مَا قَالَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ قُلْ بِمَا قَالَ مَوْلَى آلِ یَقْطِینٍ وَ صَاحِبْهُ قَالَ فَقُلْتُ یُعْطَى الزَّکَاةَ مَنْ خَالَفَ هِشَاماً فِی التَّوْحِیدِ فَقَالَ بِرَأْسِهِ لا»(بحارالانوار،ج3،ص305)- عبد الملک بن هشام حناط گوید: از حضرت رضا علیه السلام پرسیدم قربانت گردم هشام بن سالم پندارش این بود که خداوند متعال داراى صورت است و آدم را بصورت خود آفریده است، و هشام بن حکم و یونس نیز عقیده دارند که پروردگار شى‏ء است نه مانند اشیاء دیگر.

آنها میگویند: اگر میگوئیم خداوند جسم است مقصود این است که مانند این جسم‏ها نیست که ما مشاهده میکنیم، و اگر میگوئیم شى‏ء است نه مانند اشیاء که ما مشاهده میکنیم، خداوند موجودیست ثابت که نیستى و عدم در آن راه ندارد، و از حد ابطال و تشبیه بیرون است.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند متعال از تشبیه به مخلوقات منزه است، و براى او شبیه و نظیرى نیست، و هرگز به صفات مخلوقات متصف نمیگردد، شما به این سخنان معتقد نگردید.

راوى گوید: اگر با سخنان هشام در توحید کسى موافقت کند و اعتقاد او را داشته باشد میتوان به او زکات داد یا خیر؟.فرمود: نمیتوان داد.

البته این روایت احتیاج به بررسی فراوان دارد،اما میتوان به جوابی که در دفاع از هشام بن حکم، که در این روایت از وی نیز یاد شده،اشاره نمود:

«ممکن است بگوییم که امامان شیعه، اصل این فکر و عقیده را که به هشام نسبت داده شده مورد مذمّت و نقد قرار داده‏اند، گرچه انتساب آن را به هشام قبول نداشته‏اند. به این معنا بر فرض که هشام چنین حرفی را زده باشد، قطعاً باطل و مورد سرزنش است؛ زیرا به جهت اشاعه نظریه تجسیم، امام در جامعه احساس خطر کرده و درصدد آن است که به مردم بفهماند گرچه شما چنین چیزی را به هشام نسبت می‏دهید، هر کس که این حرف را بزند اشتباه کرده است. به همین جهت امام درصدد تأیید یا ردّ هشام نیست». (سلفی ‏گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات،علی اصغر رضوانی،ص262)

در هر حال مقصود ما اثبات این امر میباشد که انسانهای متعصب آنچه را که به نفع خود میباشد –هرچند شاذ و نادر باشد – گرفته و باقی را رها میکنند.

اما درباره زراره بن اعین که از بزرگان شیعه و اصحاب اجماع میباشد،به متنی از منتهی الامال اکتفا میکنیم:

«جلالت شأن و عظمت قدرش زیاده از آن است که ذکر شود، جمع شده بود در او جمیع خصال خیر از علم و فضل و فقاهت و دیانت و وثاقت، از حواریّین‏ صادقین علیهما السّلام است و او همان است که یونس بن عمّار حدیثى از او نقل کرده براى حضرت صادق علیه السّلام در باب ارث که او از حضرت باقر علیه السّلام نقل کرده بود. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: آنچه را که زراره روایت کرده از ابو جعفر علیه السّلام، پس جایز نیست که ما ردّ کنیم.

و روایت شده که آن حضرت به فیض بن مختار فرمود که: هر وقت خواستى حدیث ما را پس اخذ کن از این شخص نشسته و اشاره فرمود به زراره.

و نیز از آن حضرت مروى است که درباره زراره فرمود:لو لا زرارة لقلت انّ احادیث ابى ستذهب. و گذشت در «برید» که« زراره» یکى از اوتاد زمین و اعلام دین است.

و هم روایت است که وقتى حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: اى زراره اسم تو در نام‏هاى اهل بهشت بى‏الف است.گفت: بلى فدایت شوم، اسم من عبد ربّه است و لکن ملقّب شدم به زراره»(منتهى الآمال، ج‏2، ص 1436)

حال چه شده است که چنین شخصیت عظیمی را ملعون امام صادق(ع)دانسته­اند؟

کتاب رجال کشی، تنها کتاب رجالی میباشد که در بحث زراره، به شش روایت در مذمت زراره اشاره میکند که در،سه روایت زراره مورد لعن حضرت واقع شده است. اینکه چرا این روایات از حضرت صادر شده است، مورد بحث ما نیست، آنچه ما میخواهیم بگوییم این است که اگر غرض و مرضی در کار نباشد چرا احادیث مفصل دیگر که در کتب رجالی مختلف آمده است کنار گذاشته و فقط به این چند حدیث اکتفا کرده­اند؟

از این جالب­تر آنکه در رجال کشی، نزدیک به هفتاد روایت، در شأن زراره وارد شده است، که غیر از این شش حدیث، باقی احادیث به توصیف این راوی عظیم الشأن با تعبیرات عجیبی وارد شده است ولی چشمانی که به واسطه تعصب کور شده­اند،آن روایات را ندیده و به سه روایت که به نفع خود آنها بوده اکتفا کرده­اند.

4- غیرت مولا

کج فهمی دیگر این افراد از روایت «فرج غصبناه» باعث شده است که این افراد این روایت را دور از شأن و مقام حضرت علی(ع)، و یا هر انسان باغیرت دیگر بدانند. آنها گمان کرده­اند منظور از ناوس غصب شده د راین روایت این است که نعوذ بالله کسی آمده است و به ناموس این خاندان تجاوز کرده است و مردان این قوم هیچگونه عکس العملی نسبت بدان نداشته بلکه راضی به این امر نیز بوده­اند.

در حالیکه این روایت فقط در صدد بیان این امر میباشد که این ازدواج – اگر صحت داشته باشد- در اثر زور و اجبار و تهدید صورت گرفته است و حضرت نیز به خاطر مصالح و شرائط خاص زمانی راضی به این امر شده­اند؛ نه اینکه این ازدواج صورت شرعی نداشته و فعل زنا صورت گرفته باشد تا بی غیرتی مردان آن قوم را در پی داشته باشد!!!

اگر گفته شود آیا شرائطی هم هست که انسان راضی بشود ناموس خود را در اختیار دشمن خود قرار بدهد و در مقابل این امر مهم سکوت کند؟

خواهیم گفت: امری مهمتر از ایمان کفر که وجود ندارد،پس وقتی خداوند اجازه داده است که در برخی موارد انسان ایمان خویش را مخفی کرده و به کفر ظاهری اکتفا کند چرا جایز نباشد که به ازدواج صوری رضایت دهد در حالیکه قلباً بدان امر راضی نباشد؟ و باز کلام شیخ مفید را تکرا میکنیم که« قلنا إن الضرورة تشرع إظهار کلمة الکفر قال الله تعالى إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمان»‏(المسائل السرویة،شیخ مفید، ص92)


[ شنبه 91/12/26 ] [ 6:7 عصر ] [ حبیب ]
درباره وبلاگ
امکانات وب
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 18
کل بازدیدها: 156705

طراحی سایت