سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عالَمی دگر...

یاد یار....

کی شود این قصه های روزگار

عبرتی باشد چو یک آموزگار

عبرتی از بهر این دل های ما

تا ز غم، این دل نگردد بی قرار

بس منافق گونه با من طی مکن

حیله ات ویران کنم همچون ضرار

گونه ها کردم که از یادم روی

کی توان کردن ز یاد تو فرار

ماه و مهتاب و زمین و آسمان

یک نشان از تو برایم از هزار

چون بیاید سوی تو مرغ خیال

می شود آیا بگردانی شکار؟

گر تو بخشی جرم دیرین مرا

بازم آئی در کنارم در کنار

آنچه دارد این صبوری، آنِ تو

لحظه ای نامش فقط بر لب بیار


[ پنج شنبه 92/4/13 ] [ 1:9 عصر ] [ حبیب ]

دلِ دیوانه

از پیچش گیسوی تو، دیوانه ام دیوانه ام

در تابش چشمان تو، پروانه ام پروانه ام

هر جا تو، من آنجا روم، هر جا تو، من آنجا شوم

عشق تو باشد در سرم، دیوانه ام دیوانه ام

روح و دل و جانم توئی، سلطان هر خانم توئی

هر جا روم، آنم توئی، دیوانه ام دیوانه ام

عشق تو ما را مبتلا، هجر تو ما را شد بلا

خاک تو ما را شد طلا، دیوانه ام دیوانه ام

شد آسمان مفتون تو، لیلی همه مجنون تو

اشکم به رنگ خون تو، دیوانه ام دیوانه ام

آهوی دشت بیدلان، قمری کنار بلبلان

گوید مرا یکجا بمان، دیوانه ام دیوانه ام

گوید مرا از ره بگو، از آسمان و مه بگو

گویم: چه گویم ای عمو، دیوانه ام دیوانه ام

من از صبوری مانده ام، شعر صبوری خوانده ام

گرچه صبوری زاده ام، دیوانه ام دیوانه ام


[ چهارشنبه 92/4/12 ] [ 7:20 عصر ] [ حبیب ]

مستی شب بوی تو

گشته غزلهای من قافیه اش روی تو

دامِ دل خسته ام سلسله موی تو

گرچه به چاه بلا، یوسف دل مبتلا

گشته امید دلش، همت گیسوی تو

آدم و عالم همه، با دل پر همهمه

گیج و پریشان شده در خم ابروی تو

شور دل بلبلان، زمزمه قمریان

رقص گل و سنبلان، زاده آن بوی تو

خسرو شیرین دلان، شاه دل عاشقان

رهگذر آشنا، در گذر کوی تو

مسجد من منزلت، سجده من بر دلت

ذکر من، آن نام تو، قبله من سوی تو

عاقل شبگرد و هم، محتسب پر غضب

عاشق سرگشته، مستی شب بوی تو

چشم صبوری چرا، چاه و چمن چیند و

غافل از آن چهره و چینش آن خوی تو


[ سه شنبه 92/4/11 ] [ 4:53 عصر ] [ حبیب ]

گنبد فیروزه ای

خاطراتی دارم از صحن و سرای جمکران

جان و مال و هستیم باشد فدای جمکران

گنبدش فیروزه ای همچون نگین در آسمان

جان، به جانان آورد، بانگ و نوای جمکران

نوکرانش مخلص و هم زائرانش بی ریا

ای فدای خادمان بی ریای جمکران

آب زمزم گونه اش شد آبروی زمزمان

آبروی هر غذا، بوی غذای جمکران

یک عریضه همچو یوسف گر رود در چاه آن

صد جوابت می دهد از لابه لای جمکران

از غم هجران تو گردیده بیمار این دلم

کی شفایم می دهد، شینِ شفای جمکران؟

مرده بود و خسته و افسرده، اما زنده شد

این نوای خسته، از نای و نوای جمکران

این گناهان، چون مرض، هرگز نیابد عافیت

تا مگر شیرین شود، کام از دوای جمکران

ای صبوری! جمکران، شد جلوه پروردگار

یاد آن باشد همان، ذکر خدای جمکران


[ دوشنبه 92/4/10 ] [ 11:0 صبح ] [ حبیب ]

ابتدا پست ثابت مطالعه شود

قسمت پنجم

آشنایی مورچه با پرنده «دِبسی» و شنیدن ذکر او

ناگهان چشمش به «دِبسی»ی فتاد

از تکلم های او گردیده شاد

باید او مقصود من باشد، بلی

او سخن ها دارد و لفظ جلی

سوی او رفت و سخن هایش شنید

لیکن او در حیرت مورک، مزید

دِبسیک می گفت: « معبودم توئی

خالق و معبود و مقصودم توئی

یاربّا! معبود من غیرت مباد

ما همه شیر عَلَم، بودِ تو، باد»

مورک بیچاره گفت: «مقصود من!

با که می گویی؛ که ای معبود من؟

تو خودت مقصود و معبود منی؟!

هم امید و هم تو مسجود منی!!»

دِبسیک غرید کای مور پلید

این سخن ها از کجا آمد پدید؟

گفتش او را: در خموشان تو کلیم

گفته ام، ربی تو شاید ای کریم!

ادامه دارد....


[ پنج شنبه 92/4/6 ] [ 11:57 صبح ] [ حبیب ]

تُرَنج روی تو

ای ترنج روی تو، چاقوی دست عاشقان

آمده در دام تو، آهوی مست عاشقان

هر کسی گوید خبر دارد از آن ابروی تو

لکن از تو بی خبر شهلای شصت عاشقان

گرچه از زلف سیاهت، هستی هستی نما

لکن از یک بوسه ات گردیده هست عاشقان

با دلی آغشته بر خونِ فراق روی تو

خوش نشینم هر دمی با داربست عاشقان

چونکه عاقل بی خبر گردیده از دنیای من

او بگوید: وای من زین حال پست عاشقان

گر صبوری رخ بگیرد از سرای کوی تو

در کجا دیگر بیابد خانه بست عاشقان


[ سه شنبه 92/4/4 ] [ 10:2 صبح ] [ حبیب ]

فک کنم 89 سرودم

الا یا ایّها المهدی

           الا یا ایّها المهدی، نگاهی کن بر این دلها         

که از عشق تو افتاده، بر این دلها چه مشکلها 

       به بوی زلف ناز تو، که دارد جمکران تو            

 چه طوفانی به پا گشته،در این سرهادر این دلها 

مرا در منزل دنیا، چه امن دین و هم عقبی   

اگر خــالی کنــم از تو، سرای گرم محفـلها 

به ندبه گریه سنگین کن،گرت میل رخش باشد  

که مهدی بس خبر دارد، ز راه و رسم منزلها 

   شب هجــر رخ مهــدی، و گرداب فراق او      

ز چشم پر ز اشک من، کند محروم ساحلها 

همــه راهــم ز دوریت، به بیراهه کشیـد آخر   

الا یا ایـــها المهـــدی، ادر کاســا و ناولــها 

«صبوری» گر همی خواهی، ببینی روی نیکویش

تو بشـنو از مـن این نکتـه، دع الدنیا و اهمـلها


[ یکشنبه 92/4/2 ] [ 3:48 عصر ] [ حبیب ]

قال علی(ع): اصناف السُکر اربعه: سُکر الشباب، سکر المال، سکر النوم، سکر المُلک

مستی جوانی

گفت مولایم امیرالمومنین

چار مستی آمد اندر این زمین

اولینش مستی عهد شباب

یک سَری پُر از هوا، همچون حباب

مستی دیگر ز مال است و منال

می برد انسان به دنیای خیال

سومینش باشد از مستی خواب

او نبیند زندگی را جز سراب

سلطنت را، مستی آمد چارمین

بَه، بِه این قول امیرالمومنین

ای خدا این مستی از ما دور کن

با علی و آل او محشور کن


[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 9:55 صبح ] [ حبیب ]

مادر شهید

چشم وچراغم توئی، نور امیدم توئی

قصه غم های این، موی سپیدم توئی

ای پسر ناز من، قامت طنّاز من

طعم خوش زندگی، تا که چشیدم توئی

می روی از پیش من، می بری آن جان من

چون که در این زندگی، عمر سعیدم توئی

بین بهشت و جنان، بین زمین و زمان

بین همه کائنات، آنکه خریدم توئی

چون بروی می رود، روح و تن و جان من

لکن از آن فارغم، پور شهیدم توئی

باغ و گلستان و گل، ساز و نوای دُهُل

شش جهت زندگی، هر چه رسیدم توئی

گرچه صبوری مرا، هم دم و همخانه شد

چشم من اما به در، چونکه امیدم توئی

......

پ.ن: شهداء شرمنده ایم:(


[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 10:34 صبح ] [ حبیب ]

ابتدا پست ثابت مطالعه شود

قسمت چهارم

ادامه جستجوی مورچه و

بیشتر شدن حیرت مورچه از شگفتیهای آفرینش

سنگ و کوه و دشت و صحرا دید و آب

ماهی و خرگوش و پرواز عقاب

نور خورشید و درختان را بدید

عقل او از هیبت آنها پرید

از جواب فطرتش عاجز بُدی

لیکن اینجا عجز او افزون شدی

آخر او آمد پی آب خنک

تا که بهر آتشش یابد کمک

لیکن او نفتی که بر آتش بریخت

شعله ای بودی که در آتش بریخت

سوی سنگ آمد شتابان گفته: هی

آنچه میبینم، بگو آمد ز کی؟

این چنین تنها و ساکت از چه ای؟

مادرِ اینها توای؟ یا بچه ای؟

از سکوت سنگ و خاموشی او

حیرتِ او لا به لا و تو به تو

هم بپرسید از درختان هم ز آب

تا که شاید داده باشندش جواب

لیکن آن کوشش به جایی ره نبُرد

جز طعام حیرتش، نانی نخورد

همچنان می رفت و نومید از همه

با دلی پر از سوال و همهمه

ادامه دارد...


[ دوشنبه 92/3/27 ] [ 4:14 عصر ] [ حبیب ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ
امکانات وب
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 153641

طراحی سایت