سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عالَمی دگر...

غم غزل ها...

با رفتن تو رفت ز من حالت مستم

تنهایی من ثبت شد از روز الستم

آری قلمم نیست دگر یاور دستم

رفتم ز بر ساقی و پیمانه شکستم

زیرا که غزل­ها به غمت زار نشستند

هر روز روم در پی آن مرغک کوکو

تا شرح دهد منزلِ گمگشته آهو

ما هر دو بنالیم، برِ ناله تیهو

تا پاک شود باطن ما جمله ز آهو

زیرا که غزل­ها به غمت زار نشستند

برگرد ببین حالت زار دل ما را

برگیر زما منزل و این محمل ما را

نوری بده ای هور تو این محفل ما را

با گُل بنشان این دل همچون گِل ما را

زیرا که غزل­ها به غمت زار نشستند

هجری که از آن، قامت آن سرو خمیده

پیراهن خود را ز غمت، زار دریده

اشکش شده جاری، ز سرچشمه دیده

گرگ اجلش، در پس دیوار رسیده

زیرا که غزل­ها به غمت زار نشستند

چندیست که دیوانه دیدار تو هستم

شب تا به سحر در غم تو دیده نبستم

از غیر تو و صبر صبوری برستم

با رفتن تو رفت ز من حالت مستم

زیرا که غزل­ها به غمت زار نشستند


[ شنبه 92/2/14 ] [ 5:44 عصر ] [ حبیب ]
درباره وبلاگ
امکانات وب
بازدید امروز: 30
بازدید دیروز: 24
کل بازدیدها: 153472

طراحی سایت